دل نوشته های من برای دلبندم

مامان یه فرشته به نام آرسین

آرسین3

  پسر گلم یه کم برات نوشته بودم دستم خورد پاک شد همین موند.  وقتی بغلت میگیرم میرم جلو آینه نگات میکنم و از اینکه قد کشیدی ذوق میکنم باورم نمیشه انقد بزرگ شدی... خوشحالم از بودنت...  مامانم خ برات زحمت میکشه ، دلم میخواد دوسش داشته باشی و بهش احترام بذاری این حداقل کاریه که از دستمون بر میاد... راستی امروز خ حالت خوب بود اصلا اذیت نشدی و اذیت نکردی. مرسی مامان ک انقد گلی.  عاشقتم مامانی، تا ابد پیشتم مواظبتم. اگرم روزی مردم بابایی مثل کوه پشتته، از منم بیشتر عاشقته ، شک ندارم ... ...
27 شهريور 1398

خواب کله گنجیشکی

مامان خسته ام کردی با خوابای کله گنجشکی و نصفه نیمه ات. هی بیدار میشی و من دوباره باید بخوابونمت. چون خوابت میاد بداخلاقم میشی و اگه دیر اقدام کنم گریه ام میکنی. خلاصه پاهام داغون شده. ولی فدای یه تار موت، عسلم الان تو بغلم خوابیدی من خنده ام گرفته، تو چشات نیمه بازه منو میبینی میخندی، تو چشام نگا میکنی و میخندی و من به این فک میکنم که واقعا عشقای قبل از تو سوءتفاهم بوده😉
25 شهريور 1398

خاطره2

امروز شنبه 23 شهریوره. پریروز تو رو ختنه کردیم . خونه مادرجونیم و بابا رفته خونه خودمون. خیلی بی قرار بودی امروز. با هر گریه ات من مردم و زنده شدم. آخ که میگی سلولای بدنم درد میکنه ، اون لحظه ای ک درد داری من میخوام بمیرم... با اینکه میدونم این درد درد بدی نیس و تموم میشه... ولی نمیتونم احساسمو کنترل کنم. خدا رو شکر فرشته ای مثل مادر جون هست و بهمون میرسه. با انگشتای زخمی حساسش کهنه و لباسا و لحاف و... میشوره، آخه به جای پوشک مشعما کردیم و سریع میزنه بیرون. راستی امروز بابایی بخاطر تو سرم داد زد از اینکه دوز داروهاتو کمتر میدم عصبانی شد، ناراحت شدم ولی بعد فک کردم چقد خوبه که انقد عاشقته و ناراحتیم برطرف شد. عشقم میگن با ختنه ادم مسلمون و یا...
23 شهريور 1398

ارسین 1

سلام دلبندم، امروز تو دقیقا 2 ماه و 22 روزته و من تصمیم گرفتم بنویسم. برای تو یا شاید برای خودم... از وقتی تو دلم جوونه زدی دلم میخواست برات بنویسم.  تو دلم باهات حرف میزدم ولی نشد ک بنویسم. دلم میخواس یه دفتر خوشگل بگیرم و برات بنویسم اما نشد. انقد درگیر مشکلات شدیم ک نشد برای دلم کاری کنم. چقدر حرف دارم باهات مامان ... عاشقتم عزیزم عاشقتم.
22 شهريور 1398
1